جدول جو
جدول جو

معنی گره زو - جستجوی لغت در جدول جو

گره زو(گِ رِ)
دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 5 هزارگزی باختر شیروان و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی شیروان به بجنورد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و انگور و شغل اهالی زراعت و مال داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گره بر
تصویر گره بر
کیسه بر، جیب بر، برای مثال توانگر ز رهزن بود ترسناک / تهی کیسه را از گره بر چه باک (امیرخسرو- مجمع الفرس - گره بر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم رو
تصویر گرم رو
تندرو، روندۀ به شتاب، در تصوف سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد، برای مثال چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱ - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
گره بستن، گره دادن، گره در چیزی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ پو
تصویر گرگ پو
پوینده و دونده مانند گرگ، گرگ تاز، گرگ دو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قره سو
تصویر قره سو
ترکی سیاه رود سیاه آب سیا هاب
فرهنگ لغت هوشیار
تندرو گرم ران، تعجیل کننده شتابنده: نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ک یادم آمد: زپی آنکه رسول چمن است. (مجیر بیلقانی)، تعجیل کننده شتابنده، عاشق بی صبر، سالک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
مانند گرگ دویدن هروله: کهنه گر گاویی برابر داشت کرد در پای و گرگ دو برداشت. (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
عقده زدن، بستن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی پر گره، پر از گره، زلف در هم پیچیده: مشاطه زد بگره زار طره ات ناخن عجب که عقده دل وا شود باسانی. (ملاطغرا)
فرهنگ لغت هوشیار
گره برنده، طرار کیسه بر جیب بر: توانگر زرهزن بود ترسناک تهی کیسه را از گره بر چه باک ک (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره اش گرد است: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردروی اندو پهن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خو
تصویر گرم خو
((گَ))
تندخو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
Knot
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
faire un nœud
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چوب گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
매듭을 짓다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
গিঁট বাঁধা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
ผูก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
kufunga fundo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
düğüm atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
結ぶ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
打结
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
לקשור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
zawiązywać węzeł
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
mengikat simpul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
गाँठ लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
een knoop maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
fare un nodo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
hacer un nudo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
зав'язувати вузол
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
завязывать узел
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
einen Knoten machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
fazer um nó
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
گانٹھ لگانا
دیکشنری فارسی به اردو